ساری شهر من گفتگو دوستانه
|
1 کی از دوستام به نامه ارمیا گذاشته که زیبا جواب سوالمو داد هرچه کمال بیشتری کسب میکنی، نقص بیشتری در خود بیابی. من عرف نفسه فقد عرف ربّه: نفس = نقص => هرچه بیشتر خودش را بشناسد، بیشتر نقص هایش را میفهمد و هرکه بیشتر نقص در خود بیابد بیشتر به خدای خود به عنوان منبع خیر و فیض بی پایان معرفت میابد. ادامه مطلب
نه دل در دست محبوبي گرفتار، نه سردرکوچه باغي برسردار، از اين بيهوده گرديدن چه حاصل؟، پياده مي شوم، دنيا نگهدار
ادامه مطلب
الفى پسر 13 سالۀ انگلیسی که چهرهاش او را بیش از 8 سال نشان نمىدهد از دوست دختر 15 سالۀ خود (چنتل) صاحب فرزند دخترى شد. آن دو وقتى از موضوع مطلع شدند تصمیم به سقط جنین گرفتند اما بعد پسرک فکر کرد بد نیست که پدر شدن را نیز تجربه کند. الفى که هیچ درآمدى ندارد و تنها گاهى اوقات حدود 10 پوند از پدرش پول تو جیبى دریافت مىکزده است به گفتۀ خود هیچگاه عواقب این تصمیم خود را نسنجیده بوده است. پسرک شرح مىدهد که در سال گذشته زمانىکه تنها 12 سال داشته است براى اولین بار ارتباط را با دوست دخترش تجربه کرده که نتیجهاش چنین شده است. پدر الفى که با این چالش روبرو شده است اظهار مىدارد که دیگر براى هر تصمیمى دیر شده است و تنها باید مطمئن شد که پسرش در این سن به فکر بدنیا آوردن بچۀ دیگرى نباشد.
آقا جان
آقا جان بيا و گل لبخند بر چهره درد كشيده مادر شهدا بنشان ادامه مطلب انقدر برنامه ریزی های فرماسون ها دقیقه که هیچکس جز شیطان نمیتونه دستور بده
این عکس ها شاید1 صدهزاروم تمام نماد ها شیطان پرستی نباشه نباشه
ادامه مطلب
عشق واقعی زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب دوست داشتند یکدیگر را. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان: “خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان: “خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.” روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت. مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی!!
سلام میکنم از روی مهربانی / سلام میکنم از روی شادمانی سلام میکنم تا جان دارم / که خواننده این سلام را دوست دارم ادامه مطلب |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |